دیوید فرنچ
هفته گذشته گروه کوچکی از افسران پلیس کنگره ایالاتمتحده، شهادت شفاف و در عین حال پراحساسی را از رویدادی غیر قابل تصور ارائه کردند. _روزی که گروهی با هدف لغو انتخابات امریکا به کنگره حمله کردند. بسیاری امریکاییها پیشتر صداها و تصاویر مربوط به این واقعه را شنیده و دیده بودند، اما در توصیف آنها چیزی وجود داشت که این رویداد را بهمراتب جان میبخشید.
با این حال بعید است که چیزی بتواند در تصور اذهان و قلبها تغییر به وجود آورد؛ لااقل در ذهن و قلب یک جمهوریخواه این اتفاق نمیافتد. در محافل GOP یا همان گرند اولد پارتی، که به حزب جمهوریخواه معروف است، در آنِ واحد دو چیز صدق میکنند. نخست اینکه اکثریت رأیدهندگان جمهوریخواه، آشوبگران ششم ژانویه را تأیید نمیکنند. و در عین حال دونالد ترامپ هنوز مورد تأیید خیلیهاشان هست و همینطور لیز چنی (جمهوریخواهی که بیشترین تلاش خود را برای تحقیق در مورد افشای آنچه رخ داده بود، صورت میدهد)، به نسبت مارجوری تیلو گرین (نظریهپرداز مشهور توطئه) محبوبیت کمتری میان جمهوریخواهان دارد.
در واقع چنی ممکن است حالا کمطرفدارترین جمهوریخواه در کل حزب جمهوریخواهان باشد؛ آن هم علیرغم سابقه رأی محافظهکارانهاش و حمایت مجددش از دونالد ترامپ در سال ۲۰۲۰. دلیلش هم ساده است: او دستورالعمل اصلی حزبگرایی منفی را به نقد گرفته و نقض کرده است. گرچه او حق دارد از آشوبها دلخور باشد، اما دارد به تیم خودش حمله میکند. آتشافروزی در جناح چپ، همیشه وظیفه سیاستمداران جمهوریخواه بوده است.
حزبگرایی منفی، مفهومی ساده است که دلالتها و معانی عمیقی در دل خود دارد. ابتداییترینش اینکه «احزاب عمدتاً جای آنکه بر اهداف مشترک تمرکز کنند، به سبب نفرت محضی که از حزب مقابل دارند دور هم جمع میشوند.» وقتی حزبگرایی منفی حاکم باشد، یک ائتلاف سیاسی بیشتر بر پایه دشمنی شکل میگیرد تا سیاست. سیاست، اولویتهای انعطافپذیری دارد؛ تا آن جایی که سیاستمدار به طور لفظی به افرادی که نباید، ضربه بزند.
مشکل سختیست و دارد بدتر هم میشود. دادههای موجود نشان دادهاند تصورات حزبی از طرف مقابل، بیش از ۳۰ سال است که دارد رو به افول میرود. و کار به جایی رسیده که اکثر قریب به اتفاق جمهوریخواهان و دموکراتها برداشتی عمیقاً منفی از مخالفان سیاسیشان دارند.
تغییر رأی لیز چنی، نمایش A این پدیده است. در حالی که او از محافظهکارترین اعضای مجلس نمایندگان بوده و هست، با این حال در میان دموکراتها، سه برابر محبوبتر است تا میان اعضای جمهوریخواه. با جمهوریخواهان بجنگید، طرفداران دموکرات پیدا میکنید! حتی اگر ایئولوژیهای بنیادیتان کماکان محافظهکارانه باقی مانده باشند.
پذیرش نظریهپردازان توطئهای نظیر مارجوری تیلور گرین، از سوی جمهوریخواهان، نمایش B است. گرین در نظرسنجی مشابهی که چنی در آن امتیاز بالایی کسب نکرده بود، توانست رأی نسبتاً مساعدی به دست آورد. او نظریههای توطئهآمیز عجیبوغریبی را تأیید کرده است، نظیر ادعای اینکه هیلاری کلینتون، در رسوم آیینی کودکی را کشته است. اما او با چپها سر جنگ دارد و چپها نیز تحقیرش میکنند، و از نظر میلیونها جمهوریخواه، این موضوع از آنچه که باید هم کافیتر است برای جلب توجهشان.
با توجه به فرهنگ حزبی منفی موجود، هیچ شانسی در یک تلاش دو حزبی واقعی برای کشف رویدادها، علل و پیامدهای ششم ژانویه وجود نداشته. شورشهای کنگره، یک حمله خارجی از سوی یک دشمن مشترک (نظیر آنچه در ۱۱ سپتامبر رخ داد) نبود. آن حمله یک شورش کاملاً حزبی بود که از سوی طرفداران متعصب ترامپ درگرفته بود. معنایش این است که بررسی دقیق حوادث ششم ژانویه، تنها به مفهوم بررسی موشکافانه شکستها و سوءرفتارهای یک سویه حزبی خواهد بود.
حتی پیوندی وجود دارد میان بیماری حزبی منفی موجود و مبارزه مداومی که امریکا با تردید واکسنیِ ساکنانش دارد. با افزایش شکاف واکسیناسیون میان شهرهای قرمز و آبی، لازم است جمهوریخواهانِ مدافع واکسیناسیون، تعادلی ظریف برقرار کنند. آنها میتوانند واکسیناسیون را تشویق کنند، اما انتقاد از کسانی که بذر تردید میپاشند در جامعه و سنگاندازی میکنند در مسیر واکسیناسیون (نمونهاش میتوان به شخصیت قدرتمند: تاکر کارلسون اشاره کرد)، میتواند خطرات و عواقب خاص خودش را داشته باشد.
کسی فکر نمیکند که این جنبش منفی تنها محدود به جناح راست باشد. تمام دادههای نظرسنجی نشان میدهند که دشمنی، دغدغهای است دو سویه. دموکراتها از جمهوریخواهان نفرت دارند؛ درست به همان ترتیبی که جمهوریخواهان از دموکراتها بیزارند. اما در حال حاضر دو مورد از بزرگترین چالشها در بدنه سیاسی امریکا _این باور که در انتخابات ۲۰۲۰ دزدی شده است، و تردیدی که در مورد واکسن وجود داشته و به آلودهشدن صدها هزار امریکایی و کشتهشدن هزاراننفر انجامیده است_ از جناح راست ناشی میشوند. بنابراین ضروریست که جناح راست یک خانهتکانی اساسی در خود انجام دهد.
با این حال زمانی که خصومت اصل پیشرو و راهنما باشد، دیگر تحملی برای دروننگری، که به طور بالقوه میتواند به ضعف سیاسی بینجامد، وجود ندارد. چنی این موضوع را خیلی خوب میفهمد. او در طول جلسه، سؤالی کلیدی مطرح میکند: «آیا نفرت ما از دشمنان سیاسیمان، بیش از علاقهمان به کشور و بیش از احترامیست که برای قانون اساسی خود قائلیم؟»
یادآوری ششم ژانویه شاید جمهوریخواهان را شرمنده کند. حتی ممکن است آنها ازین شورش، ناامید و حتی برافروخته شوند. اما این احساس، در مقایسه با تمایلی که آنها به شکست دموکراتها دارند، بسیار کمرنگ است. جمهوریخواهان به خوبی آگاهند که هر ثانیه زمان که به حادثه ششم ژانویه اختصاص مییابد، به معنای یک ثانیه بیشتر پرداختهشدن به بدترین جنبش و هیاهویی است که آنها در طول تاریخ سیاسیشان مرتکب شدهاند. بدیهی است که آنها دلشان میخواهد زودتر این پرونده بسته شود و قاعدتاً از هر جمهوریخواهی که تمایل به تحقیق در این زمینه داشته باشد، برافروخته میشوند.
اینکه میگوییم سرخوردگی جمهوریخواهان قابل درک است، منظور این نیست که این سرخوردگی توجیهپذیر نیز هست. واقعه ششم ژانویه یک جنایت تاریخی بود که نشان از تلاشی خشونتآمیز برای لغو انتخابات میداد. سلامت امریکا به لحاظ تجربی با موفقیت انتخاباتی حزب جمهوریخواه تعریف نمیشود. تعیینکننده این مهم در نهایت پایبندی به آرمانهای مشروطه است و در ژانویه این قانون اساسی بود که مورد هجوم حزبی قرار گرفت.
بنابراین تحقیقات باید ادامه پیدا کنند. و محافظهکارانی مانند چنی و همکارش در کنگره یعنی آدام کینزیگر، که به دنبال کشف حقیقت ششم ژانویه هستند، باید به مسیرشان ادامه دهند. به هر حال، حقیقت مهم است. حتی اگر نتیجه، تغییری در نظرسنجیهای سابق ایجاد نکند. محوریت حزبی منفی کنونی، لزوماً دوام آن را تضمین نمیکند. اما در حال حاضر به سختی میشود در قلب جمهوریخواهان تغییری به وجود آورد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟